کالای فیزیکی
 رمان تونل شنی اثر طیبه مهدی زاده
کالای فیزیکی

رمان تونل شنی اثر طیبه مهدی زاده

۱۱۰٫۰۰۰۶۶٫۰۰۰تومان
افزودن به سبد خرید
۴۰٪
۱۱۰٫۰۰۰
۶۶٫۰۰۰
افزودن به سبد خرید
تعداد باقیمانده: ۲۰ عدد

نام کتاب: رمان تونل شنی

برگزیده سیزدهمین جشنواره داستان انقلاب

نويسنده : طیبه مهدی زاده

شابک : 9789641806615

انتشارات: زائر آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام

تعداد صفحات : ۱۴۴

قطع کتاب : رقعی

موضوع: دفاع مقدس

رده سنی: بزرگسال

درباره کتاب:

رمانی زیبا با موضوع دفاع مقدس

«تونل شنی» داستان پسر نوجوانی به نام محمدرضاست که قهرمان بودن را دوست دارد؛ اما نمی‌تواند به ترس‌هایش برای رسیدن به این آرزو غلبه کند. حال و هوای داستان بیانگر روزهایی است که نوجوانان ایران برای دفاع از مرزها سرازپا نمی‌شناختند؛ ولی شخصیت این داستان به دلیل ترس نمی‌تواند با رفقایش همراه شود و چاره‌ای هم ندارد جز پنهان کردن دلیل این نرفتن اما بالاخره روزی راز محمدرضا فاش می‌شود آن هم توسط رقیب و دشمنش. داستان از آرزوی محمدرضا برای مداحی در یک مسجد بزرگ شروع می‌شود و تا فرار با دوستش حسین پیش می‌رود.

در بخشی از کتاب آمده است:

«شاخه‌های لخت درخت‌های بادام و آلوی حیاط خانه منظم تکان می‌خوردند. انگار کسی برایشان ورد می‌خواند. آب دهان قورت داد. اگر روز بود تا سر شیب هم که می‌رفت نمی‌ترسید. اما شب فرق داشت. تاریکی همه چیز را هیولا می‌کرد. لعنت به این کره که آمده بود این طرف. طرف قبرستان. نگاهش رفت به سربالاییِ بعدِ کرت عمو. بیخود نبود عمو اخلاقش اینقدر خشک بود. به مرده‌های قبرستانِ سرِ تپه شبیه شده بود دیگر. شاید هم جن‌های قبرستان جنی‌اش کرده بودند. یک آن پشت گوشش داغ شد. یک دست شانه‌اش را گرفت. صدایی از حلقش درآمد، مثل وقتی که گلوی مرغی را سفت گرفته باشند. پشت سرش را که نگاه کرد یک غول دید. فکر کرد جن دیده! بعد فهمید نه غول است و نه جن. عمو رحمت بوده که یک پشته یونجه روی دوشش داشت و گذاشتش زمین:
_ ممدرضایِ حجت! اینور اومدی؟
محمدرضا چشم‌های عمو را به درشتی چشم‌های جغد دید:
_ من.. من.. من اومدم.. به زهرامون سر بزنم.»